ابزار تلگرام

تیک ابزارابزار تلگرام برای وبلاگ

اشعار عید غدیر خم - اشعار ولایت - مهدی نظری - تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قالب وبلاگ

codebazan

تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی

درباره ما


پایگاه تخصصی اشعار آئینی و مذهبی

نویسندگان

آمار بازدید وبلاگ

بازدید امروز :110
بازدید دیروز :229
کل بازدید ها :6142074

در محضر قرآن

سوره قرآن

در محضر شهداء

وصیت شهدا

مهدویت

مهدویت امام زمان (عج)

مطالب اخیر

لینک دوستان

آرشیو مطالب

عاشورا

دانشنامه عاشورا

احادیث موضوعی

حدیث موضوعی
تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی

تا ملائک همگی دور علی چرخیدند
حاجیان را ز ارادت به علی سنجیدند

حاجیانی که همگی منتظر حق بودند
در بر احمد مختار علی را دیدند

با نفس های علی باز خدا ساخت بهشت
چون که از برکت حیدر همه را بخشیدند

مثل نقلی روی دستان پر از لطف نسیم
اختران را طرف عرش خدا پاشیدند

تا که دستان علی را به هوا بُرد نبی
دست او را همه ی آینه ها بوسیدند

آسمان ها همگی خم شده و مثل زمین
روی خود را به کف پای علی ساییدند

زائرانی که ز اخلاص به او رو کردند
کوثر از دست خود فاطمه می نوشیدند

یا علی بود که از عرش خدا می بارید
نور مولا به سر ثانیه ها می بارید

عاشقان تو علی دل که به دریا بزنند
این محال است که در شیعِگی ات جا بزنند

بارها خواسته قلب بهشت این بوده
مثل ایوان تو در جنّت الاعلی بزنند
 
عده ای که رخ ایوان شما را دیدند
قید دیدار جنان حین تماشا بزنند

قصد کردند ملائک همه در عید غدیر
پرچم عشق تو را بر سر دلها بزنند

امر و دستور خدا بوده که باید عالم
بوسه بر خاک در حضرت مولا بزنند

کاش میشد بشوم فرش حریم تو علی
تا که زوّار تو بر فرق سرم پا بزنند

مردمانی که به دنبال خدا میگردند
باید آقا که در بیت شما را بزنند

از غدیر تو به معراج رسیدیم علی
کوثر از دست تو یک جرعه چشیدیم علی

تو رسیدی که سرآغاز امامت بشود
چشم تو معنی ایثار و رشادت بشود

هرکسی دیده تو را لحظه شمشیر زدن
تا ابد شیفته درس شهامت بشود

در مقام تو همین بس که در این راه دراز
حضرت فاطمه حامی ولایت بشود

عکس زهرا که به چشمان تو افتاد خدا
بین چشمان تو با فاطمه رؤیت بشود
 
مطمئنم که از این جمله خدا هم راضی ست
باید از نام تو هر ثانیه صحبت بشود

نوکری تو مدالی ست که زهرا داده
آنقدر نذر نمودم که عنایت بشود

همه حرف من این است شب عید غدیر
دیدن صحن نجف کاش که قسمت بشود

بخدا میرسد آنکس که تو را پیدا کرد
زین جهت بود خداوند تو را مولا کرد

من مریض توأم ای شاه شفا میخواهم
بی سرو پایم و آقا سر و پا میخواهم
 
من بیچاره چه دارم به تو تقدیم کنم
تازه امشب سفر کرب و بلا میخواهم

تا محرّم بشود چند شبی مانده هنوز
روزی نوکری از دست شما میخواهم

دامنت را دمی از دست من آقا نکشی
بهر شالم نخی از کنج عبا میخواهم

التماست بکنم میکنی آقا نظری
چادر سوخته فاطمه را میخواهم

یک دعا کن که دل نوکر تو قرص شود
کارم از کار گذشته ست دعا میخواهم

روزیم را شب عید است کمی اشک بده
راضی ام ؛ اشک مرا هم زهمان مشک بده
***مهدی نظری***


نویسنده حبیب در دوشنبه 92/7/29 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
<